صعود به دماوند بهطور حتم یکی از بهترین تجربه های زندگی من هست وخواهد بود.تجربه ای که من در این صعود کسب کردم اگه اغراق نباشه به اندازه تمام صعود های قبلی من بود.در این برنامه نکات ریز ودرشت زیادی یاد گرفتم که حتی ممکن بود تو کلاسهای اموزشی هم به اون اشاره نشه.افرادی که شرکت کرده بودند اطلاعات خوبی از کوه وکوهنوردی داشتند واز شانس خوب من 2 نفری که با من بودندتجربه های خوبی از کوهنوردی داشتند وبه قول خودمون حرفهایی بودند واین باعث شد که من اطلاعات جامع تری نسبت به کوه پیدا کنم.
این صعود از جبهه غربی صورت گرفت وبا توجه به اطلاعاتی موجود در سایتها و تجربه های کوهنوردهای دیگه این جبهه نسبت به جبهه جنوبی شیب بیشتری داره ودر کل مسیر جنوبی کمی راحتر هستش لبته اونم مشکلات خاص خودش رو داره.تو مسیر غربی هیچ اثری از گوگرد دیده نمیشه که به خاطر وزش باد از غرب به شرق هست ولی در جبهه جنوبی تو قسمتی از مسیر گو گرد رو کاملا احساس میشه کرد یه نکته ریزکه بهش میشه اشاره کرد دمای هوای این منطقه استکه به نظر من سردتر هستباتوجه به اینکه خورشید از شرق طلوع میکنه و ارتفاع زیاد قله مئت زمانی که طول میکشه افتاب به سطح زمین برسه از مسیرهای دیگه بیشتر است طوریکه حوالی ساعت 11 هنوز افتاب به سطح زمین نرسیده بود.
ساعت 3 صبح 10 شهریور بود که من تو تهرانپارس به یکی از دوستان ملحق شدم .با توجه به اطلاعاتی که تو این چند دقیقه کسب کردم متوجه شدم که حدود 54 نفر قصد صعود داشتند که برای حمل و نقل هم 3 عدد مینی بوس در نظر گرفته شد بود که تمامی مینی بوس ها بعد از جمع اوری بچه ها از جاهای مختلف تو تهرانپارس جمع شدند تا باهم به سمت مقصد حرکت کنیم.بعد از انتقال کوله ها به باربند ماشینها و بستن اونها و مستقر شدن افراد به سمت دماوند حرکت کردیمساعت تقریبا 5 صبح بود.من واکثر بچه ها چون خسته بودیم بیشتر مسیر رو خوابیدیم ولی از امامزاده هاشم که اونجا یه توقف داشتیم قله خودنمایی میکرد.تو مسیر و تو منطقه ایی که متاسفانه من اسشمو نمیدونم توقف کردیم و تو رستوران صبحونه خوردیم بعد از رستوران از یه دو راهی که بوسیله یک مجسمه مسیر قله مشخص میشد مسیر عوض شد. بعد از طی مسیر حدود 20 الی 30 دقیقهبه مسیر خاکی رسیدیم که ابتدای اون گوسفند سرا بود. بعد از گوسفند سراشیب یکم بیشتر میشدمسیر هم کاملا سنگی بودکه حتی باعث شد لاستیک یکی از ماشینها بترکه بعضی از قسمتهای مسیر به خاطر شیب زیاد وتعداد زیاد افراد مجبور بودیم از ماشین پیاده بشیم وحتی گاهی اوقات هم ماشین رو هل بدیم حوالی ظهر بود که به پارکینگ رسیدیم وتصمیم بر اینشد که همونجا نهار خورده بشه.
تو این برنامه اصطلاحات جدیدی هم یاد گرفتم که از جمله میتونم به پای کار اشاره کنم پای کار همون مرحله اول صعود یا مکان اولیه برای صعود هستش.
برنامه طوری بود که ما بعدر از پای کار به پناهگاه سیمرغ در ارتفاع4200 متری باید صعود میکردیم وبعد از 1 شب استراحت در اونجا فردای اون روز یعنی روز دوم صعود اصلی شروع میشد.از پای کار تا پناهگاه یک شیب ملایم ومسیر سنگی البته پاکوب که کلا مسیر خوبی هست وجود داره.حدود4 ساعت مسیر رو باید طی کرد تا به پناهگاه برسیم این پناهگاه توسط یکی از کوهنوردهای عزیز به نام اقای شهروندی ساخته شده که ایشون رو ما توی پای کار ملاقات کردیم.تو مسیر به سمت پناهگاه فشار زیادی وارد نمیشه گرمی هوا کم و بیش وجود داشت باد هم خیلی کم بود ولی در مجموع هوای خیلی عالی بود.پناهگاه سیمرغ پناهگاهی مثل پناهگاههای شیر پلا یا پلنگ چال نیست که حداقل امکانات رفاهی در اون باشه اونجا فقط یه ساختمان که دارای یک برق اضطراری اون هم برای روشنایی فقظ وجود داره. اونجا فقط باید بیس کمپ زده بشه واز اون منطقه صعود اصلی (حمله) به قله صورت بگیره.شب هایی که ما اونجا بودیم خیلی سرد بود که حتی باعث شده بود اب یخ بزنه .بعد از خوابیدن حدود ساعت 11بود که بعد از خوردن صبحونه اتارت برای فتح قله زده شد. مسیر قله تا پناهگاه شیب بیشتری نسبت به مسیر قبل دارهحدود 60 درجه شیب وکاملا سنگی با سرعت نسبتا کمی حرکت رو اغاز کردیم ودر مجموع باید بگم مسیر دشواری هست و امادگی خیلی بالایی رو طلب میکنه.
تو کل صعود حدود 1 ساعت توقف داشتیم. تا ارتفاع 5000 متر من مشکلی نداشتم البته تو کل برنامه سردرد بامن بود ولی اونجا به خاطر مشکلاتی که داشتم واعلا ممیکنم کولیه رو گذاشتم و حرکت کردم. مسیر کاملا برفی بود وهوا حدود 4 الی 8 درجه زیر صفر بود.خورشید هر چند دقیقه یکبار زمین رو گرم میکرد.من تمام توانی رو داشتم گذاشتم ولی تا ارتفاع 5600 متری بیشتر نرفتم بگزریم از اینکه این هم یکی از کارهای اماتوری بود که من انجام دادم.حدود 100 متری قله تصمیم به برگشت گرفتم .تو مسیر برگشت هیچ تمرکزی روی پاهام وقدمهایی که بر میداشتم نداشتم.فشارهایی که اومده بود باعث میشدقدمهای سستی بردارم ویکحالت بی اختیاری و بی ارادگی تو قدمهام داشتم.به جرات میتونم بگم من تو مسیر برگشت بالای 50 بار به زمین خوردم. بعد از تموم شدن برف ما خودمون رو به مسیر شن اسکی در سمت راتمون رسوندیمکه تقریبا این مسیر تا پنا هگاه ادامه داشت. هوا کاملا تاریک شده بود تاریکی هوا هم کاملا فرق داشت مهتاب تو اسمون وجود نداشت وحرکت کمی کند میشد ولی خوشبختانه بدون هیچ مشکلی به چادر هامون رسیدیم.ما خدود ساعت 9شب بود که به پناهگاه رسیدیم وبقیه دوستان هم با فاصله زمانی مختلف رسیدند واخرین گروه حدود ساعت 3 صبح به پناهگاه رسیدند.
من سعی میکنم از اینجا به بعد مشکلاتی که داشتم و اشتباهاتی که انجام دادم رو بگم:
متاسفانه یکی از مهمترین بحثهایی که با من تو کل مسیر بود بحث تجهیزات بود.من با توجه به اینکه برنامه هایی که رفته بودم همگی 1 روزه بودند و اگثرشون هم توی هوای گرم صورت گرفتند تجهیزات کاملی نداشتم .با توجه به اینکه درک کاملی از شرایط نداشتم نتونستم وسایل مورد نیاز رو تهیه کنم.داشتن کوله خوب یکی از این تجهیزات هستش کوله تو طول مسیر با ما هستش باید طوری باشه که کاملا استانداردهایی مه یک کوله خوب رو داشته باشه.من تو کل مسیر مشکل کمبود جا رو داشتم طوری که تو مسیر برگشت با اضافه شدن یک چادر کار برای من خیلی سخت شد.
لباس هم میتونه یک عامل موثر و تاثیر گذار در صعود باشه . با اینکه من لباسهای زیادی داشتم و احساس سرمای زیادی نکردم ولی داشتن لباس گرم و سبک باعث میشد که جای کمتری تو کولم اشغال بشه و تو اون ارتفاع مشکلی از نظر سرما برام بوجود نیاد.
در صعود های اینچنینی بحث های زیادی پیرامون هم هوایی پیش میادکه حتی توی صعود هم ادامه داشتو به نظر من بحث اصلی صعود رو تشکیل میده.روز اول که ما به ارتفاع 4200 متری رسیدیم تا روزی که دوباره به پای کار در ارتفاعات پایین تر برسم من با سردرد مواجه بودم که البته یک امر طبیعی به شمار میاد. روز دوم یا همان روز صعود که از ارتفاع 4200 متری هرچی بالاتر میرفتیم سردرد من بیشتر و حالت تهوع هم به اون اضافه شد.تا ارتفع 5000 متری این سردرد قابل تحمل بود ولی بعد از اون که حالت تهوع اضافه شد واقعا کار رو خیلی سخت کرد.سردرد طبق گفته دوستان علتش به خاطر فشار پایین هوا هست که باعث میشد عروق گشادتر وفشار خون بالا بره وباعث سردرد بشه.خوردن لیموترش یکی از معجونهایی بود که کمک میکرد تا فشار تنظیم بشه.
مورد بعدی هم که بعد از کم کردن ارتفاع فهمیدم گداشتن کوله تو ارتفاع 5000 متری بود که بزرگترین اشتباه من بودکوله ایی که من با خودم تو اون ارتفاع بردم وزنی نداشت ونباید تو اون ارتفاع رهاش میکردم که اگر با جی پی اس علامتگذاری نمیکردیم همون بالا میموند.
این برنامه بدون حادثه نبود.ارتفاع حدود 5400 متری بود که سنگهای لغزان حادثه افریدو باعث صدمه دیدن یکی از خانومهای گروه شد.
جبهه غربی شرایط خاصی از نطر زیست محیطی دارد که شرایط خاصی رو بوجود میاره. این مسیر کاملا سنگی هستش که باعث میشد که صعود خطرناک باشه.
با ارزوی موفقیت درصعود به قلل زندگی
این صعود از جبهه غربی صورت گرفت وبا توجه به اطلاعاتی موجود در سایتها و تجربه های کوهنوردهای دیگه این جبهه نسبت به جبهه جنوبی شیب بیشتری داره ودر کل مسیر جنوبی کمی راحتر هستش لبته اونم مشکلات خاص خودش رو داره.تو مسیر غربی هیچ اثری از گوگرد دیده نمیشه که به خاطر وزش باد از غرب به شرق هست ولی در جبهه جنوبی تو قسمتی از مسیر گو گرد رو کاملا احساس میشه کرد یه نکته ریزکه بهش میشه اشاره کرد دمای هوای این منطقه استکه به نظر من سردتر هستباتوجه به اینکه خورشید از شرق طلوع میکنه و ارتفاع زیاد قله مئت زمانی که طول میکشه افتاب به سطح زمین برسه از مسیرهای دیگه بیشتر است طوریکه حوالی ساعت 11 هنوز افتاب به سطح زمین نرسیده بود.
ساعت 3 صبح 10 شهریور بود که من تو تهرانپارس به یکی از دوستان ملحق شدم .با توجه به اطلاعاتی که تو این چند دقیقه کسب کردم متوجه شدم که حدود 54 نفر قصد صعود داشتند که برای حمل و نقل هم 3 عدد مینی بوس در نظر گرفته شد بود که تمامی مینی بوس ها بعد از جمع اوری بچه ها از جاهای مختلف تو تهرانپارس جمع شدند تا باهم به سمت مقصد حرکت کنیم.بعد از انتقال کوله ها به باربند ماشینها و بستن اونها و مستقر شدن افراد به سمت دماوند حرکت کردیمساعت تقریبا 5 صبح بود.من واکثر بچه ها چون خسته بودیم بیشتر مسیر رو خوابیدیم ولی از امامزاده هاشم که اونجا یه توقف داشتیم قله خودنمایی میکرد.تو مسیر و تو منطقه ایی که متاسفانه من اسشمو نمیدونم توقف کردیم و تو رستوران صبحونه خوردیم بعد از رستوران از یه دو راهی که بوسیله یک مجسمه مسیر قله مشخص میشد مسیر عوض شد. بعد از طی مسیر حدود 20 الی 30 دقیقهبه مسیر خاکی رسیدیم که ابتدای اون گوسفند سرا بود. بعد از گوسفند سراشیب یکم بیشتر میشدمسیر هم کاملا سنگی بودکه حتی باعث شد لاستیک یکی از ماشینها بترکه بعضی از قسمتهای مسیر به خاطر شیب زیاد وتعداد زیاد افراد مجبور بودیم از ماشین پیاده بشیم وحتی گاهی اوقات هم ماشین رو هل بدیم حوالی ظهر بود که به پارکینگ رسیدیم وتصمیم بر اینشد که همونجا نهار خورده بشه.
تو این برنامه اصطلاحات جدیدی هم یاد گرفتم که از جمله میتونم به پای کار اشاره کنم پای کار همون مرحله اول صعود یا مکان اولیه برای صعود هستش.
برنامه طوری بود که ما بعدر از پای کار به پناهگاه سیمرغ در ارتفاع4200 متری باید صعود میکردیم وبعد از 1 شب استراحت در اونجا فردای اون روز یعنی روز دوم صعود اصلی شروع میشد.از پای کار تا پناهگاه یک شیب ملایم ومسیر سنگی البته پاکوب که کلا مسیر خوبی هست وجود داره.حدود4 ساعت مسیر رو باید طی کرد تا به پناهگاه برسیم این پناهگاه توسط یکی از کوهنوردهای عزیز به نام اقای شهروندی ساخته شده که ایشون رو ما توی پای کار ملاقات کردیم.تو مسیر به سمت پناهگاه فشار زیادی وارد نمیشه گرمی هوا کم و بیش وجود داشت باد هم خیلی کم بود ولی در مجموع هوای خیلی عالی بود.پناهگاه سیمرغ پناهگاهی مثل پناهگاههای شیر پلا یا پلنگ چال نیست که حداقل امکانات رفاهی در اون باشه اونجا فقط یه ساختمان که دارای یک برق اضطراری اون هم برای روشنایی فقظ وجود داره. اونجا فقط باید بیس کمپ زده بشه واز اون منطقه صعود اصلی (حمله) به قله صورت بگیره.شب هایی که ما اونجا بودیم خیلی سرد بود که حتی باعث شده بود اب یخ بزنه .بعد از خوابیدن حدود ساعت 11بود که بعد از خوردن صبحونه اتارت برای فتح قله زده شد. مسیر قله تا پناهگاه شیب بیشتری نسبت به مسیر قبل دارهحدود 60 درجه شیب وکاملا سنگی با سرعت نسبتا کمی حرکت رو اغاز کردیم ودر مجموع باید بگم مسیر دشواری هست و امادگی خیلی بالایی رو طلب میکنه.
تو کل صعود حدود 1 ساعت توقف داشتیم. تا ارتفاع 5000 متر من مشکلی نداشتم البته تو کل برنامه سردرد بامن بود ولی اونجا به خاطر مشکلاتی که داشتم واعلا ممیکنم کولیه رو گذاشتم و حرکت کردم. مسیر کاملا برفی بود وهوا حدود 4 الی 8 درجه زیر صفر بود.خورشید هر چند دقیقه یکبار زمین رو گرم میکرد.من تمام توانی رو داشتم گذاشتم ولی تا ارتفاع 5600 متری بیشتر نرفتم بگزریم از اینکه این هم یکی از کارهای اماتوری بود که من انجام دادم.حدود 100 متری قله تصمیم به برگشت گرفتم .تو مسیر برگشت هیچ تمرکزی روی پاهام وقدمهایی که بر میداشتم نداشتم.فشارهایی که اومده بود باعث میشدقدمهای سستی بردارم ویکحالت بی اختیاری و بی ارادگی تو قدمهام داشتم.به جرات میتونم بگم من تو مسیر برگشت بالای 50 بار به زمین خوردم. بعد از تموم شدن برف ما خودمون رو به مسیر شن اسکی در سمت راتمون رسوندیمکه تقریبا این مسیر تا پنا هگاه ادامه داشت. هوا کاملا تاریک شده بود تاریکی هوا هم کاملا فرق داشت مهتاب تو اسمون وجود نداشت وحرکت کمی کند میشد ولی خوشبختانه بدون هیچ مشکلی به چادر هامون رسیدیم.ما خدود ساعت 9شب بود که به پناهگاه رسیدیم وبقیه دوستان هم با فاصله زمانی مختلف رسیدند واخرین گروه حدود ساعت 3 صبح به پناهگاه رسیدند.
من سعی میکنم از اینجا به بعد مشکلاتی که داشتم و اشتباهاتی که انجام دادم رو بگم:
متاسفانه یکی از مهمترین بحثهایی که با من تو کل مسیر بود بحث تجهیزات بود.من با توجه به اینکه برنامه هایی که رفته بودم همگی 1 روزه بودند و اگثرشون هم توی هوای گرم صورت گرفتند تجهیزات کاملی نداشتم .با توجه به اینکه درک کاملی از شرایط نداشتم نتونستم وسایل مورد نیاز رو تهیه کنم.داشتن کوله خوب یکی از این تجهیزات هستش کوله تو طول مسیر با ما هستش باید طوری باشه که کاملا استانداردهایی مه یک کوله خوب رو داشته باشه.من تو کل مسیر مشکل کمبود جا رو داشتم طوری که تو مسیر برگشت با اضافه شدن یک چادر کار برای من خیلی سخت شد.
لباس هم میتونه یک عامل موثر و تاثیر گذار در صعود باشه . با اینکه من لباسهای زیادی داشتم و احساس سرمای زیادی نکردم ولی داشتن لباس گرم و سبک باعث میشد که جای کمتری تو کولم اشغال بشه و تو اون ارتفاع مشکلی از نظر سرما برام بوجود نیاد.
در صعود های اینچنینی بحث های زیادی پیرامون هم هوایی پیش میادکه حتی توی صعود هم ادامه داشتو به نظر من بحث اصلی صعود رو تشکیل میده.روز اول که ما به ارتفاع 4200 متری رسیدیم تا روزی که دوباره به پای کار در ارتفاعات پایین تر برسم من با سردرد مواجه بودم که البته یک امر طبیعی به شمار میاد. روز دوم یا همان روز صعود که از ارتفاع 4200 متری هرچی بالاتر میرفتیم سردرد من بیشتر و حالت تهوع هم به اون اضافه شد.تا ارتفع 5000 متری این سردرد قابل تحمل بود ولی بعد از اون که حالت تهوع اضافه شد واقعا کار رو خیلی سخت کرد.سردرد طبق گفته دوستان علتش به خاطر فشار پایین هوا هست که باعث میشد عروق گشادتر وفشار خون بالا بره وباعث سردرد بشه.خوردن لیموترش یکی از معجونهایی بود که کمک میکرد تا فشار تنظیم بشه.
مورد بعدی هم که بعد از کم کردن ارتفاع فهمیدم گداشتن کوله تو ارتفاع 5000 متری بود که بزرگترین اشتباه من بودکوله ایی که من با خودم تو اون ارتفاع بردم وزنی نداشت ونباید تو اون ارتفاع رهاش میکردم که اگر با جی پی اس علامتگذاری نمیکردیم همون بالا میموند.
این برنامه بدون حادثه نبود.ارتفاع حدود 5400 متری بود که سنگهای لغزان حادثه افریدو باعث صدمه دیدن یکی از خانومهای گروه شد.
جبهه غربی شرایط خاصی از نطر زیست محیطی دارد که شرایط خاصی رو بوجود میاره. این مسیر کاملا سنگی هستش که باعث میشد که صعود خطرناک باشه.
با ارزوی موفقیت درصعود به قلل زندگی
سلام حسین جان
پاسخحذفعالی بود همنورد
از مطالبت استفاده کردم رفیق
راستی اون منطقه ای که گفتی اسمش رو نمیدونی "پلور" است